آرای وحدت رویه جدید هیات عمومی دیوان عالی کشور

رأی وحدت‌ رویه شماره ۷۹۶ ـ 1/7/1399 هیأت‌ عمومی دیوان ‌عالی ‌کشور

نظر به اینکه مطابق قسمت دوم ماده ۹ قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب ۱۳۷۹ آراء صادره از حیث قابلیت اعتراض، تجدیدنظر و فرجام تابع قوانین مجری در زمان صدور آن است و این حکم که یکی از قواعد تضمین‌کننده حقوق مکتسب اصحاب دعوا است، در امور کیفری نیز جاری است و به همین سبب حکم مندرج در بند «الف» ماده ۱۱ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ مبنی بر اجرای فوری قوانین مربوط به صلاحیت، منصرف از قاعده مذکور است. بنابراین، چنانچه رأی دادگاه کیفری با توجه به درجه مجازات قانونی جرم در زمان صدور، مطابق ماده ۴۲۸ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲، قابل فرجام‌ در دیوان عالی کشور ‌باشد، کاهش مجازات به‌موجب قانون جدید تأثیری در قابلیت فرجام رأی ندارد. بر این اساس رأی شعبه بیستم دیوان عالی کشور تا حدی که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء هیأت عمومی صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیرآن لازم‌الاتباع است.

رأی وحدت‌ رویه شماره ۷۹۷ـ 8/7/1399 هیأت‌ عمومی دیوان ‌عالی ‌کشور

با عنایت به اینکه مطابق تبصره الحاقی (۱۳/۷/۱۳۸۴) به ماده ۴۰ قانون سازمان نظام پزشکی جمهوری اسلامی ایران مصوب ۱۳۸۳ «آراء قطعی هیأت‌های بدوی، تجدیدنظر و هیأت عالی انتظامی نظام پزشکی، ظرف یک ماه از تاریخ ابلاغ، قابل تجدیدنظر در دادگاه تجدیدنظر استان می‌باشد.» و اصطلاح «قابل تجدیدنظر» علی‌القاعده در معنای رایج و شناخته شده آن به کار رفته است و با توجه به ملاک بندهای ب و پ ماده ۴۵۵ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ و ماده ۳۵۸ قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب ۱۳۷۹، چنانچه دادگاه تجدیدنظر استان رأی ماهوی موضوع تبصره صدرالذکر را مخالف قانون تشخیص دهد، آن را نقض و رأی مقتضی صادر می‌کند و در این حالت ارجاع به هیأت انتظامی هم‌عرض منتفی است. بر این اساس، رأی شعبه چهاردهم دادگاه تجدیدنظر استان اصفهان  که با این نظر مطابقت دارد به اکثریت قریب به اتفاق آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیرآن لازم‌الاتباع است.

رأی وحدت رویه شماره ۸۰۰- ۱۳۹۹/۷/۲۲ هیأت عمومی دیوان عالی کشور

«عضوگیری» در بنگاه، مؤسسه، شرکت یا گروه به منظور کسب درآمد ناشی از افزایش اعضا موضوع بند ز (الحاقی ۱۳۸۴/۱۰/۱۴) ماده ۱ قانون مجازات اخلالگران در نظام اقتصادی کشور مصوب ۱۳۶۹، رفتاری مستقل از «تأسیس» یا «قبول نمایندگی» مذکور در همان بند است. بنابراین و با عنایت به ماده ۳۱۰ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، رسیدگی به اتهام شخص عضوگیر، علی‌الاصول در صلاحیت دادگاهی است که عضوگیری در حوزه آن واقع شده است. بر این اساس رأی شعبه بیست و نهم دیوان عالی کشور که با این نظر مطابقت دارد به اکثریت آراء، صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیرآن لازم‌الاتباع است.

رأی وحدت رویه شماره ۸۰۱- ۱۳۹۹/۷/۲۲ هیأت عمومی دیوان عالی کشور

صلاحیت کمیسیون رفع تداخلات مقرر در ماده ۳ آیین‌نامه اجرایی تبصره ۳ الحاقی به ماده ۹ قانون افزایش بهره‌وری بخش کشاورزی موضوع ماده ۵۴ قانون رفع موانع تولید رقابت‌پذیر و ارتقاء نظام مالی کشور مصوب ۱۳۹۴ محدود به موارد مصرح و منصرف از دعاوی خلع ید است. با عنایت به ماده ۱۰ قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب ۱۳۷۹ موجب قانونی برای صدور قرار عدم صلاحیت در خصوص این دعوی از سوی دادگاه به شایستگی کمیسیون یادشده وجود ندارد. بر این اساس، رأی شعبه هجدهم دیوان عالی کشور که با این نظر مطابقت دارد به اکثریت آراء، صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود.

این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیرآن لازم‌الاتباع است.

 

دادنامه های وحدت رویه شماره 787 الی 792 دیوان عالی کشور

رأی وحدت‌ رویه شماره ۷۸۷ـ۲۴/۱۰/۱۳۹۸ هیأت‌ عمومی دیوان ‌عالی ‌کشور

آراء صادره درباره جرائم مذکور در ماده ۴۲۸ قانون آیین دادرسی کیفری مصوّب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی قابل فرجام‌خواهی در دیوان عالی کشور است. چنانچه جرمی به اعتبار یکی از بندهای ماده ۳۰۲ قانون آیین دادرسی کیفری در دادگاه کیفری یک مطرح گردد و دادگاه پس از رسیدگی به آن، تشخیص دهد که عمل ارتکابی عنوان مجرمانه دیگری دارد و به این جرم رسیدگی و حکم مقتضی صادر نماید، این امر تغییری در صلاحیت دیوان عالی کشور در رسیدگی به فرجام‌خواهی از رأی مذکور ایجاد نمی‌کند. بنابراین، به‌نظر اکثریت اعضای هیأت عمومی، آراء شعب سی و ششم و چهل و هفتم دیوان عالی کشور در حدی که با این نظر مطابقت دارد صحیح و قانونی است.

این رأی بر اساس ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن، لازم‌الاتّباع است.

------------------------

رأی وحدت‌ رویۀ شمارۀ ۷۸۸۱۳۹۹/۳/۲۷ هیأت‌ عمومی دیوان ‌عالی ‌کشور

مستفاد از مواد ۴۱۸، ۴۱۹ و ۴۲۱ قانون تجارت و سایر مقررات مربوط، طلبکاران ورشکسته حق مطالبه خسارت تأخیر تأدیه ایام توقف را از ورشکسته ندارند و حکم مقرر در مواد ۵۶۱ و ۵۶۲ قانون مذکور ناظر به زمانی است که تاجر بخواهد اعاده اعتبار (حقی) کند، که در رأی وحدت رویه شماره ۱۵۵- ۱۳۴۷/۱۲/۱۴ هیأت عمومی دیوان عالی کشور نیز تصریح شده است. با توجه به اینکه مسئولیت ضامن در هر حال نمی‌تواند بیش از میزان مسئولیت مضمون‌عنه باشد، خسارت تأخیر تأدیه فوق‌الذکر از ضامن تاجر ورشکسته نیز قابل مطالبه نیست. بنا به مراتب رأی شماره ۱۶۹-۱۳۹۸/۲/۹ شعبه هفدهم دادگاه تجدیدنظر استان تهران تا حدی که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص می‌گردد. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان، دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

رأی وحدت‌ رویۀ شمارۀ ۷۸۹۱۳۹۹/۴/۳ هیأت‌ عمومی دیوان ‌عالی ‌کشور

با توجه به اینکه به لحاظ وضعیت خاص ورشکستگی و احکام راجع به آن و لزوم تسریع در انجام عملیات تصفیه، مقررات خاصی در قانون تجارت وضع شده و از جمله فصل مخصوصی به طرق شکایت از احکام صادره راجع به ورشکستگی تحت همین عنوان اختصاص داده شده و آگهی کردن حکم ورشکستگی الزامی شده و در ماده ۵۳۷ همین قانون مبدأ اعتراض اشخاص ذینفع به نحو مطلق، تاریخ اعلان (آگهی) احکام راجع به ورشکستگی دانسته شده است و قرینه کافی بر نسخ مقررات خاص مذکور به موجب مقررات عام قانون مؤخر‌التصویب آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی وجود ندارد و با عنایت به اصل عدم نسخ، اعتراض کلیه اشخاص ذینفع به احکام ورشکستگی، خارج از مهلت‌های مذکور در ماده ۵۳۷ قانون یادشده در دادگاه صادرکننده حکم قابلیت استماع ندارد. بنا به مراتب، رأی شمارۀ ۲۸۴ مورخ ۱۳۹۷/۱۲/۲۷ شعبه دهم دادگاه تجدیدنظر استان اصفهان که با این نظر انطباق دارد به اکثریت قاطع آراء هیأت عمومی صحیح و مطابق قانون تشخیص می‌گردد. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان، دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

-----------------------

 رأی وحدت‌ رویه شماره ۷۹۰ـ۱۰/۴/۱۳۹۹ هیأت‌ عمومی دیوان ‌عالی ‌کشور

قانونگذار به شرح مواد ۴۳۵، ۴۷۴، ۴۷۵ و ۴۸۷ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ و با لحاظ موازین فقهی، در همه موارد قتل نفس یا مادون آن که به مرتکب دسترسی حاصل نشده است اعم از آنکه شناسایی شده یا نشده باشد، پرداخت دیه از بیت‌المال را مقرر کرده است که البته در موارد شناسایی مرتکب و عدم دسترسی به وی، پرداخت دیه از بیت‌المال در صورتی ممکن است که ترتّب مذکور در مواد قانونی مربوط رعایت شود. بنا به مراتب، در مواردی که مرتکب صدمه عمدی مادون قتل شناسایی نشده باشد، پرداخت دیه بر عهده بیت‌المال است و رأی شماره ۱۳۶۵ مورخ ۲۳/۱۲/۱۳۹۶ شعبه ۲۴ دادگاه تجدیدنظر استان خوزستان تا حدی که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء هیأت عمومی، صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاه‌ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

--------------------

رأی وحدت‌ رویه شماره ۷۹۱ـ ۱۷/۴/۱۳۹۹ هیأت‌ عمومی دیوان ‌عالی ‌کشور

با عنایت به ماده۳۰ قانون نظارت بر رفتار قضات مصوب۱۷/۷/۱۳۹۰ رسیدگی به دعوای جبران خسارت ناشی از تقصیر یا اشتباه قاضی موضوع اصل یکصد و هفتاد و یکم (۱۷۱) قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در دادگاه عمومی حقوقی تهران منوط به احراز تقصیر یا اشتباه قاضی در دادگاه عالی انتظامی قضات است. بنابراین مدعی ورود خسارت مذکور ابتدا باید درخواست خود را به دادگاه عالی انتظامی قضات تقدیم و پس از احراز تقصیر یا اشتباه قاضی، دعوا را حسب مورد، به طرفیت قاضی مقصر یا دولت در دادگاه عمومی حقوقی صالح اقامه کند. بر این اساس، رأی شماره ۰۰۶۴۶ مورخ ۳۰/۴/۹۸ شعبه دوازدهم دادگاه تجدیدنظر استان تهران تا حدی که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

--------------

رأی وحدت‌ رویه شماره ۷۹۲ـ ۲۴/۴/۱۳۹۹ هیأت‌ عمومی دیوان ‌عالی ‌کشور

با توجه به اینکه برابر تبصره ۵ ماده واحده قانون تعیین تکلیف چاه‌های آب فاقد پروانه بهره‌برداری مصوب ۱۳/۴/۱۳۸۹، آراء کمیسیون رسیدگی به امور آب‌های زیرزمینی به طور مطلق قابل تجدیدنظر در دیوان عدالت اداری دانسته شده است و با عنایت به اطلاق بند ۲ ماده ۱۰ قانون تشکیلات و آیین‌ دادرسی دیوان عدالت اداری مصوب ۲۵/۳/۱۳۹۲ مجمع تشخیص مصلحت نظام، دولتی بودن شرکت سهامی آب منطقه‌ای، نافی لزوم رسیدگی به تجدیدنظرخواهی به عمل آمده از سوی این شرکت نسبت به آراء کمیسیون مذکور در دیوان عدالت اداری نیست؛ بنابراین رأی شماره ۱۰۷۶ مورخ ۱۹/۱۰/۱۳۹۵ شعبه هشتم دادگاه تجدیدنظر استان یزد که از لحاظ قابل اعتراض دانستن آراء کمیسیون یادشده از سوی شرکت آب منطقه‌ای (در حد مذکور) با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می‌شود. این رأی طبق ماده ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم‌الاتباع است.

ترتیب شکایت از قاضی به علت تقصیر یا اشتباه در مقام قضاوت

ممکن است در اثر تقصیر یا اشتباه قضات به دیگران خساراتی وارد گردد.در این باره اولاً-سوال این است که مرجع تشخیص اشتباه یا تقصیر قاضی چیست؟ و ثانیاً-پس از اثبات تقصیر یا اشتباه چه مرجعی حکم به پرداخت خسارت خواهد داد؟ و مسئول پرداخت آن چه کسی است؟

رأی وحدت‌ رویه شماره ۷۹۰- ۱۳۹۹/۴/۱۷ هیأت‌ عمومی دیوان ‌عالی ‌کشور

با توجه به قسمت اخیر ماده ۳۰ قانون نظارت بر رفتار قضات، رسیدگی به دعوای جبران خسارت ناشی از اشتباه یا تقصیر قاضی در دادگاه عمومی، منوط به احراز تقصیر یا اشتباه قاضی در دادگاه عالی انتظامی قضات است بنابراین مدعیان ورود خسارت از سوی قاضی رسیدگی‌کننده می‌بایست قبل از مراجعه به دادگاه عمومی برای طرح دعوی مطالبه خسارت علیه قاضی یا دولت، جهت اثبات تقصیر یا اشتباه قاضی به دادگاه عالی انتظامی قضات مراجعه کنند تا پس از صدور حکم در آن مرجع، حسب مورد اقامه دعوی نمایند.

بیشتر بدانید: نمونه رای در مورد شکایت از تقصیر و اشتباه قضات

تعرفه حق‌الوکاله، حق‌المشاوره و هزینه سفر وکلای دادگستری مصوب 1398/12/28

بالاخره پس از بحث های طولانی در مورد تعرفه خدمات وکلای دادگستری و معقول نبودن تعرفه های مورد تصریح در آیین نامه سابق؛ تعرفه حق‌الوکاله، حق‌المشاوره و هزینه سفر وکلای دادگستری مصوب 1398/12/28 به شرح زیر تصویب و ابلاغ گردید:

آیین‌نامه تعرفه حق‌الوکاله، حق‌المشاوره و هزینه سفر وکلای دادگستری

در اجرای ماده ۱۹ لایحه قانونی استقلال کانون وکلای دادگستری مصوب ۱۳۳۳ و ماده ۱۸۷ قانون برنامه سوم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران مصوب ۱۳۷۹ و به پیشنهاد کانون وکلای دادگستری مرکز و مرکز وکلاء کارشناسان رسمی و مشاوران خانواده قوه قضاییه “آیین‌نامه تعرفه حق الوکاله، حق‌المشاوره و هزینه سفر وکلای دادگستری به شرح مواد آتی است.

 ماده ۱ – اصطلاحات و اختصارات به کار رفته در این آیین‌نامه در معانی زیر به کار می‌رود:

الف – کانون: کانون وکلای دادگستری؛

ب – مرکز: مرکز وکلا، کارشناسان رسمی و مشاوران خانواده قوه قضاییه؛

پ – صندوق: صندوق حمایت وکلا؛

 ت- قانون مالیات‌ها: قانون مالیاتهای مستقیم مصوب ۱۳۶۶ با اصلاحات و الحاقات بعدی

ماده۲–  قرارداد حق‌الوکاله بین وکیل و موکل معتبر است. در صورتی که قراردادی در خصوص حق‌الوکاله در بین نباشد، تعیین حق‌الوکاله در مورد وکیل و موکل، محکوم علیه، مالیات و سهم کانون، صندوق و سهم مرکز بر اساس این تعرفه خواهد بود. چنان چه میزان حق‌الوکاله در قرارداد کمتر از تعرفه موضوع این آیین‌نامه باشد، در مورد محکوم‌علیه مبلغ کمتر ملاک است.

ماده ۳–  وکیل مکلف است در فرم وکالتنامه مبلغ حق‌الوکاله را درج نماید و نباید از عباراتی مانند «طبق تعرفه» استفاده کند. در صورتی که حق‌الوکاله وجه نقد نباشد، وکیل موظف است ضمن درج اصل حق الوکاله، معادل ارزش ریالی آن را در وکالتنامه اظهار نماید. چنانچه در نتیجه توافق وکیل و موکل و حسب وکالتنامه، مبلغ حق‌الوکاله مازاد بر تعرفه تعیین شده باشد. دادگاه نسبت به محکوم‌علیه تا حداکثر میزان تعرفه موضوع این آیین‌نامه رای خواهد داد، اما مبلغ على‌الحساب دریافتی از موکل مبنای ابطال تمبر على‌الحساب مالیاتی موضوع ماده ۱۰۳ قانون مالیات‌ها و سهم کانون، مرکز و صندوق می‌باشد.

ماده ۴ – در صورتی که وکیل کسری تمبر مالیاتی داشته باشد دفتر شعبه مکلف به قبول وکالتنامه وی است و در اجرایی ماده ۵۴ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب ۱۳۷۹ بدواً جهت ابطال تمبر مالیاتی به وکیل اخطار صادر می‌گردد. تا زمان تکمیل تمبر مالیاتی، کلیه اخطاریه‌ها (به جز نقص تمبر مالیاتی) به موکل به عمل می‌آید.

ماده ۵– در صورتی که قراردادی در خصوص حق الوکاله در بین نباشد حق‌الوکاله وکلای متعدد به تساوی به آنان تعلق می‌گیرد مگر آنکه به نحو دیگری توافق شده باشد. همچنین هر یک از  وکلا به نسبت سهم خود مکلف به ابطال تمبر مالیاتی، سهم کانون، مرکز و صندوق هستند، مگر آن که یکی از وکلا سهم دیگری را پرداخت نماید.

تبصره – در مواردی که چند وکیل در پرونده اعلام وکالت می‌نمایند و  پروانه برخی از کانون و برخی از مرکز باشند، با توافق وکلا از فرم وکالتنامه کانون یا مرکز به عنوان وکالتنامه مشترک می‌توانند بهره ببرند و لوایح را نیز در سربرگ یکی از وکلا تقدیم نمایند، اما هر کدام از وکلا مکلفند، حقوق قانونی مربوط به سهم خود از حق‌الوکاله را حسب مورد به کانون، مرکز و صندوق حمایت بپردازند.

 ماده ۶– در صورت انتخاب وکیل جدید توسط موکل، اعم از آن که به نحو استقلال باشد و یا انضمام به وکیل سابق، وکیل جدید نیز مکلف به ابطال تمبر على‌الحساب مالیاتی موضوع ماده ۱۰۳ قانون مالیات‌ها و پرداخت سهم کانون، مرکز و صندوق می‌باشد.

 تبصره – در اجرای تبصره ۳ ماده ۱۰۳ قانون مالیات‌ها ، چنانچه پس از ابطال تمبر تعقیب دعوا به وکیل دیگری توکیل شود، وکیل جدید مکلف به ابطال تمبر بر روی وکالتنامه و پرداخت سهم کانون، مرکز و صندوق نمی‌باشد.

ماده ۷ – در صورتی که وکیل به نحو تبرعی وکالت یکی از اقربای نسبی یا سببی خود تا درجه ۳ از طبقه ۳ را بر عهده بگیرد، از ابطال تمبر و پرداخت سهم کانون، مرکز و صندوق معاف است.

ماده ۸ – تنظیم و ارائه وکالتنامه توسط وکیل تسخیری یا معاضدتی الزامی است؛ هر چند توسط مرجع قضایی و به نمایندگی از موکل امضاء شده باشد. حق‌الوکاله وکیل تسخیری یا معاضدتی دو برابر حداقل تعرفه موضوع این آیین‌نامه است و تا زمانی که وکیل حق‌الوکاله را دریافت نکرده باشند، نیازی به ابطال تمبر مالیاتی و پرداخت سهم کانون مرکز و صندوق نمی‌باشد.

ماده ۹– با لحاظ ماده ۶۲ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب ۱۳۷۹، در دعاوی مالی در موردی که حکم دادگاه بدوی از حیث بهای خواسته قطعی است، میزان حق‌الوکاله ده درصد بهای خواسته است و در صورت قطعی نبودن حکم از حیث خواسته یا بهای آن، به ترتیب زیر تعیین می‌شود:

الف – تا مبلغ پانصد میلیون ریال: هشت درصد بهای خواسته.

ب- نسبت به مازاد بر مبلغ پانصد میلیون ریال تا دو میلیارد ریال:هفت درصد بهای خواسته.

پ – نسبت به مازاد بر مبلغ دو میلیارد ریال تا ده میلیارد ریال: پنج درصد بهای خواسته.

ت- نسبت به مازاد بر مبلغ ده میلیارد ریال تا سی میلیارد ریال؛ چهار درصد برای خواسته.

ث- از مبلغ سی میلیارد ریال به بالا سه درصد بهای خواسته

تبصره- در صورتی که با لحاظ ماده ۶۲ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب ۱۳۷۹ بهای خواسته در موقع تقدیم دادخواست مشخص نباشد، پس از تعیین قطعی بهای خواسته وکیل مکلف به ابطال مابه‌التفاوت علی‌الحساب تمبر مالیاتی نسبت به بهای قطعی خواسته است. چنانچه پیش از تعیین قطعی بهای خواسته به هر دلیلی دعوا رد شود، مطابق بند«ب» ماده ۱۳ این آیین‌نامه رفتار خواهد شد.

ماده ۱۰– حق‌الوکاله طرح یا دفاع در مقابل دعاوی ورود، جلب و یا اعتراض ثالث و تقابل معادل حق الوکله مرحله ای است که ثالث در آن مرحله وارد یا جلب شده یا به رای صادره در آن مرحله اعتراض کرده و یا خوانده، دعوای تقابل مطرح کرده است.

ماده ۱۱– حق‌الوکاله پرونده‌های منجر به صدور حکم غیابی و اعتراض به آن به میزان مقرر در ماده ۹ این آیین‌نامه است؛ اما چنانچه وکیل از ابتدا وکالت داشته و به حکم غیابی اعتراض شود، از جهت تعقیب و دفاع از حکم غیابی در مرحله واخواهی، حق‌الوکاله دیگری به وکیل محکوم له حکم غیابی تعلق نمی‌گیرد.

ماده ۱۲ – در مواردی که دعوا به یکی از نتایج زیر منجر شود، حق‌الوکاله به ترتیب زیر تعیین می‌شود:

الف– قرار ابطال داد خواسته پیش از پاسخ به دعوا و دفاع از آن یک چهارم حق‌الوکاله مرحله نخستین

ب- قرار رد دادخواست پس از پاسخ به دعوا و دفاع از آن یک دوم حق‌الوکاله مرحله نخستین

پ- به قرار عدم استماع یا رد دعوا به عللی مانند مرور زمان و اعتبار امر مختوم و رد تقاضای اعاده دادرسی: تمام حق‌الوکاله ای که برای حکم مقرر است.

ت- قرار سقوط دعوای تجدیدنظر پیش از پاسخ به دعوا و دفاع از آن: یک چهارم حق‌الوکاله مرحله تجدیدنظر؛

ث- قرار سقوط دعوای تجدیدنظر پس از پاسخ به دعوا و دفاع از آن یک دوم حق الوکاله مرحله تجدید نظر

ج- حق‌الوکاله اعتراض به قرارهای حقوقی قابل اعتراض حداقل یک میلیون ریال و حداکثر یکصد میلیون ریال است.

تبصره – در صورت فسخ با نقض قرارهای موضوع این ماده و اعاده پرونده جهت ادامه رسیدگی ماهوی، حق‌الوکاله آن مرحله به وکیل تعلق می‌گیرد.

ماده ۱۳ – حق‌الوکاله امور حسبی، دعاوی خانوادگی و غیرمالی به شرح زیر تعیین می‌شود:

الف – مطلق دعاوی خانوادگی یا دعاوی مالی ناشی از زوجیت و هم چنین امور حسبی: حداقل مبلغ پنج میلیون ریال و حداکثر مبلغ دویست میلیون ریال؛

ب- به دعاوی که خواسته آنها مالی نیست با تعیین بهای خواسته به موجب قانون لازم نیست؛ حداقل مبلغ چهار میلیون ریال و حداکثر مبلغ سیصد میلیون ریال.

 ماده ۱۴ – حق‌الوکاله رسیدگی به دعاوی کیفری، به شرح زیر تعیین می‌شود:

الف – جرایم داخل در صلاحیت رسیدگی دادگاههای کیفری یک نظامی یک و دادگاه انقلاب:

۱-جرایم مستوجب مجازاتهای سلب حیات, قطع عضو،حبس ابد یا حبس تعزیری درجه یک: حداقل مبلغ پنجاه میلیون ریال و حداکثر دو میلیارد ریال

۲-جرایم مستوجب مجازات‌های تعزیری درجه ۲ و ۳: حداقل مبلغ سی میلیون ریال و حداکثر یک میلیارد ریال

۳-دیگر جرایم: حداقل مبلغ ده میلیون ریال و حداکثر پانصد میلیون ریال

 ب- جرایم داخل در صلاحیت رسیدگی دادگاههای کیفری دو و نظامی دو و اطفال و نوجوانان:

۱- جرایم مستوجب مجازات‌های حدود، دیات و تعزیری درجه ۴ و ۵: حداقل مبلغ ده میلیون ریال و حداکثر پانصد میلیون ریال؛

۲- جرایم مستوجب مجازات‌های تعزیری درجه ۶ حداقل مبلغ پنج میلیون ریال و حداکثر سیصد میلیون ریال؛

۳۔ دیگر جرایم:حداقل مبلغ دو میلیون ریال و حداکثر دویست میلیون ریال

پ- اعتراض به قرارهای قابل اعتراض دادسرا: حداقل یک میلیون ریال و حداکثر یکصد و پنجاه میلیون ریال

ت- فرجامخواهی کیفری، تقاضای اعاده دادرسی و تقاضای اعمال ماده ۴۷۷ آیین دادرسی کیفری:حداقل دو میلیون ریال و حداکثر دویست میلیون ریال؛

ث – دعاوی که فقط وکلای تبصره ماده ۴۸ آیین دادرسی کیفری می‌توانند در آنها قبول وکالت نمایند: حداقل پنجاه میلیون ریال و حداکثر پانصد میلیون ریال.

تبصره ۱- از حق الوکاله دعاوی کیفری موضوع این ماده پنجاه درصد مربوط به فرایند تحقیق در دادسرا اعم از دادسرای عمومی و انقلاب، دادسرای نظامی و سایر دادسراها و سی درصد مربوط به دادگاه بدوی و بیست درصد مربوط به تجدیدنظرخواهی است، در مواردی که رسیدگی فاقد مرحله دادسرا است، حق‌الوکاله مرحله دادسرا به حق‌الوکاله مرحله بدوی افزوده می‌گردد و در مواردی که حکم بدوی قطعی است حق‌الوکاله مرحله تجدیدنظر نیز در مرحله بدوی پرداخت می‌گردد.

تبصره ۲- در صورت قبول فرجام خواهی با اعاده دادرسی و نقض رای سابق و عودت پرونده به مرجع سابق یا هم‌عرض در جهت رسیدگی و وکالت وکیل در مرحله جدید، حق‌الوکاله آن مرحله نیز اضافه خواهد شد.

تبصره ۳-  در صورتی که پرونده دارای چند موضوع اتهامی باشد، ملاک تعرفه اتهامی است که دارای جرم اشد است و به ازای هر جرم اضافه تر ۲۰ درصد، همان حق‌الوکاله به تعرفه اضافه می‌گردد.

ماده ۱۵ – حق‌الوکاله در شوراهای حل اختلاف و محاکم دادگستری در مقام رسیدگی به اعتراض نسبت به آراء شوراهای مذکور، حسب مورد به میزان حق‌الوکاله مرحله نخستین و تجدیدنظر دعاوی کیفری و امور و دعاوی حقوقی مربوط است.

ماده ۱۶– حق الوکاله در دیوان عالی کشور در دعاوی مالی و غیر مالی براساس تعرفه مرحله تجدیدنظر است.

ماده ۱۷ – حق الوکاله اعتراض به آراء کیفری که مرجع رسیدگی به آن دیوان عالی کشور است. بر اساس تعرفه مرحله تجدیدنظر است.

ماده ۱۸ ۔ حق‌الوکاله وکیلی که پس از نقض رای وکالت را بر عهده می‌گیرد، معادل یک دوم حق‌الوکاله پیش از نقض است.

ماده ۱۹ – تعرفه حق‌الوکاله در دادسرا و دادگاه عالی انتظامی قضات و دادسرای دیوان عالی کشور و سایر دادسراها و دادگاههای انتظامی، حداکثر مبلغ بیست میلیون ریال است.

ماده ۲۰ – حق‌الوکاله در دیوان عدالت اداری و سازمان تعزیرات حکومتی، حداقل مبلغ چهار میلیون ریال و حداکثر مبلغ پانصد میلیون ریال است.حق‌الوکاله در مراجع غیر قضایی مانند هیأت‌های موضوع قانون کار مصوب ۱۳۶۹ حداقل مبلغ چهار میلیون ریال و حداکثر مبلغ دویست میلیون ریال است.

ماده ۲۱ – شصت درصد حق‌الوکاله موضوع مواد ۹ و ۱۳ و ۲۰ این آیین‌نامه به مرحله نخستین و چهل درصد به مرحله تجدیدنظر تعلق می‌گیرد.

 ماده ۲۲ – حق‌الوکاله هر مرحله در ابتدای هر مرحله به وکیل پرداخت می‌شود؛ مگر این که به نحو دیگری توافق شده باشد.

تبصره – در صورتی که کانون یا مرکز گواهی وکالت تخصصی برای وکلا صادر کند، به حق‌الوکاله آنان در حدود صلاحیت تخصصی، ۱۰ درصد افزوده می‌گردد.

 ماده ۲۳ – به منظور کاهش ورود پرونده به دستگاه فضایی و تشویق وکلا به سوق دادن پرونده به صلح و سازش و حل و فصل در خارج از دادگستری، حق‌الوکاله اموری که خارج از دادگستری است (مانند داوری) با پس از طرح آن در دادگاه به خارج از دادگستری ارجاع و به صدور رأی منجر می‌شود و حق الوکاله دعاوی که در دادگاه با خارج دادگاه به صلح ختم می‌شود و نیز در خصوص مطلق دعاوی خانواده در مواردی که به صلح و سازش ختم شود، به میزان حق الوکاله کل دعوا است.

ماده ۲۴ – در صورت عزل، فوت یا حجر موکل یا استعفای وکیل یا انتفای موضوع وکالت به جهتی از جهات قانونی، چنان چه پرونده آماده صدور رای باشد. تمام حق‌الوکاله آن مرحله به وکیل تعلق خواهد گرفت. در غیر این صورت میزان حق‌الوکاله به تناسب کاری که وکیل در آن مرحله انجام داده است، حسب مورد به تشخیص کانون یا مرکز تعیین خواهد شد.

ماده ۲۵ – حق‌الوکاله امور اجرایی در اجرای احکام دادگستری (حقوقی) و ادارات اجرای اسناد رسمی و لازم‌الاجرای سازمان ثبت اسناد و املاک کشور، حداقل چهار میلیون ریال و حداکثر دو درصد مبلغ محکوم‌به یا مورد اجرا است و نسبت به دیگر موارد حداقل چهار میلیون ریال و حداکثر تا مبلغ یکصد و پنجاه میلیون ریال است.

ماده ۲۶ – حق الزحمه ارائه خدمات حقوقی و مشاوره ای وکلا در صورتی که وکالتنامه ای تنظیم نشده و توافقی در بین نباشد، به شرح زیر است:

الف – اموری از قبیل تنظیم دادخواست، شکواییه، لایحه دفاعیه و اظهار نامه: حداکثر پنجاه میلیون ریال.

ب – مشاوره به ازای هر ساعت: حداقل پانصد هزار ریال و حداکثر پنج میلیون ریال

ت-حق الزحمه صرف مطالعه پرونده توسط وکیل، حداقل دو میلیون ریال و حداکثر پنجاه میلیون ریال است.

تبصره – وکلا مکلفند در اردیبهشت ماه هر سال درآمد سال شمسی سابق خود از محل این ماده و نیز اقساط موجل حق‌الوکاله که دریافت نموده‌اند را به کانون یا مرکز اعلام نموده و تمبر مالیاتی علی الحساب و حقوق قانونی آن را بپردازند و در صورتی که درآمدی نداشته‌اند صراحتا به کانون اعلام نمایند.

 ماده ۲۷ – تعرفه حق‌الوکاله دادسرا و دادگاه ویژه روحانیت، حسب مورد تابع مقررات این آیین‌نامه است.

 ماده ۲۸ ۔ حق‌الوکاله دیگر مواردی که در این آیین‌نامه تعیین تکلیف نشده است، حداقل مبلغ ده میلیون ریال و حداکثر مبلغ دویست و پنجاه میلیون ریال است.

 ماده ۲۹ – وکلای دادگستری عضو کانونهای وکلا مکلفند معادل پنجاه درصد آن چه بابت مالیات طبق قانون مالیاتها تمبر به وکالتنامه الصاق می‌کنند، برای صندوق و یک چهارم تمبر را بابت هزینه کانون و وکلای دادگستری عضو مرکز مکلفند پنج درصد حق‌الوکاله بابت هزینه مرکز به امور مالی دادگستری پرداخت کنند. دادگستری مکلف است سهم صندوق و سهم کانون و سهم مرکز را از تمام وکلای کانون و مرکز در هر مورد قبول و در آخر هر ماه حسب مورد به کانون وکلای دادگستری مربوط و یا مرکز پرداخت کند.

ماده ۳۰ –هزینه مسافرت وکلا، چنانچه نسبت به آن توافق نشده باشد، اعم از هزینه ایاب و ذهاب و اقامت در داخل یا خارج از کشور و … به عهده موکل بوده و علاوه بر هزینه‌های سفر و حق الوکاله ، فوق العاده ماموریت برای هر روز در صورتی که سفر در داخل استان و خارج از حوزه قضایی محل اشتغال وکیل باشد مبلغ یک میلیون و پانصد هزار ریال و در صورتی که سفر خارج از استان محل اشتغال وکیل باشد مبلغ سه میلیون ریال و در مسافرت‌های خارج از کشور هم طراز مدیران کل می‌باشد.

تبصره – با توجه به لزوم تمرکز فعالیت وکالتی در حوزه قضایی مندرج در پروانه، وکلایی که مبادرت به تمرکز فعالیت وکالتی در شهری غیر از محل مندرج در پروانه خویش نموده اند در پرونده‌های مرتبط با این تخلف، علاوه بر این که از سوی کانون یا مرکز تحت تعقیب انتظامی قرار خواهند گرفت، حق دریافت هزینه سفر و فوق العاده ماموریت مندرج در این ماده را ندارند.

ماده ۳۱ – در صورتی که وکیل مبادرت به ابطال تمبر مالیاتی بنماید و سپس پرونده به نحوی مختومه گردد که متناسب با تمبر ابطال شده مستحق دریافت حق‌الوکاله نگردد، مدیر دفتر شعبه رسیدگی کننده مکلف است پس از تایید قاضی شعبه گواهی ابطال تمبر مازاد با قید مبلغ مازاد را صادر نماید و وکیل می‌تواند این گواهی را به همان میزان در پرونده‌های دیگر خود به عنوان تمبر مالیاتی ابطال شده و سهم کانون، مرکز و صندوق استفاده نماید و در صورت عدم استفاده، آن را به اداره مالیاتی ارائه نماید تا از میزان تمبرهای مالیاتی وی کسر شود.

ماده ۳۲ – در مواردی که پرونده دارای وکیل باشد و به دلیل فوت یا حجر موکل، رسیدگی تا تعیین وراث، قیم یا قائم مقام قانونی متوقف گردد، قبول وکالت از وراث، قیم یا قائم مقام قانونی نیاز به ابطال تمبر مالیاتی مجدد و پرداخت سهم کانون و صندوق و مرکز ندارد.

ماده ۳۳ – در صورتی که موکل وزارتخانه، مؤسسه دولتی، شرکت دولتی، شهرداری و مؤسسات وابسته به دولت و شهرداریها باشد وکیل مکلف به ابطال تمبر مالیاتی نیست و موکل مکلف است وفق تبصره ۲ ماده ۱۰۳ قانون مالیاتها رفتار نماید. وکیل مکلف است حقوق قانونی کانون مرکز با صندوق را بپردازد و فیش واریزی یا رسید آن را ضمیمه وکالتنامه بنماید.

 ماده ۳۴ – با توجه به مقررات جدید مالیاتی و شفافیت ناشی از اجرای قانون پایانه‌های فروشگاهی و سامانه مودیان، مصوب ۲۱/۷/۱۳۹۸، قضات عضو هیات‌های حل اختلاف مالیاتی با رعایت مقررات این تعرفه، درآمد سالیانه و کلا را صرفا بر اساس بیست برابر میزان تمبر ابطال شده محاسبه می‌نمایند و مالیات مقطوع را بر اساس آن مورد حکم قرار می‌دهند. مراجع قضایی و دیوان عدالت اداری در خصوص پرونده‌های اعتراضی مالیاتی این مقرره را در بررسی پرونده و صدور حکم لحاظ می‌نمایند.

این آیین‌نامه مشتمل بر ۳۴ ماده و ۱۰ تبصره در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۲۸ به تصویب رییس قوه قضاییه رسید و از تاریخ تصویب کلیه آیین‌نامه‌های سایت در خصوص حق الوکاله، حق‌المشاوره و هزینه سفر وکلای دادگستری ملغی است.

این مطلب با موضوع تعرفه حق‌الوکاله، حق‌المشاوره و هزینه سفر وکلای دادگستری مصوب 1398/12/28 تنظیم گردیده است.

مرجع ابطال مزایده و سند انتقال اجرایی اداره ثبت چیست؟

در خصوص اینکه مرجع ابطال مزایده و سند انتقال اجرایی اداره ثبت چیست؟ دادنامه ای در زیر درج می گردد:

ابطال سند مالکیت ملکی، که به‌موجب اجرائیه صادره از واحد ثبتی به برنده مزایده منتقل‌شده، مستلزم ابطال اجرائیه و یا عملیات اجرایی است که رسیدگی به این امر در صلاحیت رییس ثبت محل است و از شمول صلاحیت دادگاه خارج است.

تاریخ رای نهایی: 1393/04/08 شماره رای نهایی: 9309970221600370
رای بدوی
در خصوص دادخواست آقای م.پ. به وکالت از آقای ع.ع. فرزند ی. به‌طرفیت آقایان ک. (ک.) ع. فرزند ی. با وکالت آقای غ.ح. س.، م.م. فرزند ح. با وکالت آقای ی.ن.، خانم خ.الف. فرزند ح.، ق.ظ. فرزند ح. به خواسته ابطال اسناد قطعی غیرمنقول انتقال اجرایی 133855 -16/03/1390 و 133851 -11/03/1390 دفترخانه حوزه . . . حوزه ثبتی تهران و 140799 -04/05/1390 دفترخانه . . . تهران مربوط به پلاک ثبتی 4444/88 بخش 11 تهران نسبت به سه دانگ از شش‌دانگ و الزام خواندگان به تنظیم سند رسمی سه دانگ مشاع از شش‌دانگ پلاک مزبور به انضمام خسارت دادرسی مقوم به 51 میلیون ریال که در جلسه رسیدگی خواسته خود را نیز به ابطال عملیات اجرایی افزایش داده به استناد رونوشت اسناد قطعی، دادنامه شماره 1468 مورخ 27/10/1389 شعبه محترم 6 تجدیدنظر در مقام اظهارنظر رأی شماره 491 مورخ 19/07/1388 صادره از شعبه محترم 122 دادگاه عمومی حقوقی تهران، دادنامه شماره 315 مورخ 21/03/1391 شعبه 6 تجدیدنظر در مقام رسیدگی به اعتراض ثالث نسبت به دادنامه صدرالاشاره و اقرارنامه 30/03/1385 و 16/07/1362 و سوابق کلاسه 900576 شعبه 126 به این شرح که به‌موجب سند عادی مورخ 16/07/1362 خواهان مدعی خرید سه دانگ پلاک ثبتی فوق از خوانده ردیف اول گردیده و به جهت عدم نقل‌وانتقال ملک اقدام به طرح دعوی تنظیم سند رسمی در شعبه محترم 176 دادگاه حقوقی تهران نموده و دادگاه طی دادنامه شماره 580 -29/05/1380 حکم به محکومیت آقای ک.ع. به نحو غیابی می‌نماید، با اطلاع محکوم‌علیه غائب از مفاد دادنامه از آن واخواهی و دادگاه به جهت اینکه هیئت کارشناسان سند مستند دعوی را جعلی تشخیص داده‌اند طی دادنامه 1048 مورخ 31/06/1383 رأی واخواسته را مردود اعلام نموده که با اعتراض واخوانده پرونده به شعبه ششم دادگاه محترم تجدیدنظر ارسال و آن شعبه به‌موجب دادنامه 338 مورخ 17/03/1384 ضمن ردّ تجدیدنظرخواهی حکم به ابطال سند جعلی را صادر نموده، متعاقباً وکیل خواهان مدعی است که آقایان ع. و ک.ع. در تاریخ 30/03/1385 اقرار نامه‌ای تنظیم و به‌موجب آن طرفین در اصالت سند عادی مورخ 16/07/1382 و تحقق عقد بیع آن اقرار نموده، آقای ع.ع. دعوائی را به‌طرفیت آقای ک.ع. به خواسته خلع ید در شعبه محترم 122 محاکم عمومی حقوقی تهران اقامه، به‌موجب دادنامه شماره 491 مورخ 19/07/1388 دادگاه دعوی را وارد ندانسته و حکم به بطلان صادر می‌نماید. محکوم‌علیه از رأی تجدیدنظرخواهی و پرونده به شعبه ششم دادگاه تجدیدنظر ارسال که شعبه مرجوع‌الیه به‌موجب اقرارنامه مورخ 30/03/1385 و اینکه مفاد آن بین طرفین لازم‌الاتباع بوده رأی را درخور تأیید ندانسته و ضمن نقض آن به‌موجب دادنامه 1468 مورخ 27/10/1389 حکم به خلع ید آقای ک.ع. از سه دانگ ملک را صادر می‌نماید، ازآنجا که آقای ک.ع. به‌موجب چک‌های صادره متعهد پرداخت وجه آن به آقای م.م. و خانم خ.الف. بوده که دارندگان به جهت عدم تأمین محل توسط صادرکننده در سررسید چک‌ها پرونده اجرایی در دایره اجرای احکام ثبت را تشکیل، پلاک متنازع‌فیه را به‌عنوان اموال صادرکننده معرفی نموده که النهایه پس از جری تشریفات اجرایی ملک بنام آنان و النهایه خوانده ردیف آخر انتقال می‌یابد و بر اساس انتقال موصوف خواندگان ردیف دوم و سوم به دادنامه 1468 مورخ 27/10/1389 شعبه ششم تجدیدنظر که طی آن حکم به خلع ید آقای ک.ع. صادر گردیده بود اعتراض ثالث به رأی را نموده و دادگاه رسیدگی‌کننده به‌موجب دادنامه 315 مورخ 21/03/1391 با این استدلال که انتقال مالکیت به آنان مؤخر بر رأی مورد اعتراض می‌باشد اعتراض را وارد ندانسته و قرار ردّ آن را صادر نموده است، وکلای خواندگان در مقام دفاع اعلام داشته‌اند که اولاً آقای ع.ع.

طی دادنامه 1026-11/10/1391 به اتهام جعل و استفاده از سند مجعول (ارائه آن به شعبه 122) محکومیت قطعی پیدا نموده، ثانیاً با فرض اینکه اقرارنامه فوق مجعول نباشد مبتنی بر بیع و سندی است که قبلاً مرجع عالی و بدوی جعلیت آن را احراز و حکم به ابطال صادر نموده‌اند، ثالثاً خوانده ردیف اول مکرراً تنظیم آن را مورد انکار قرار داده و اصولاً معنا ندارد که چندین سال در مراجع قضایی ادعای عدم وقوع عقد بیع و جعلیت را تعقیب نموده و در خلال دادرسی آن نیز چنین اقرارنامه‌ای را تنظیم نماید و اگر خواهان دارنده چنین سندی بود در پرونده اتهام جعل و یا دعوی خلع ید در مرحله بدوی آن را ارائه می‌نمود، رابعاً کارشناسان سفید امضاء بودن آن را به‌موجب نظریه کارشناسی تأیید نموده و اگر عدم اصالت آن مورد تأیید دادگاه تجدیدنظر قرار نگرفته صرفاً به این جهت است که موضوع قرار کارشناسی رسیدگی به اصالت یا عدم اصالت امضاء منتسب به آقای ک.ع. در ذیل اقرارنامه 30/03/1385 بوده نه اظهارنظر در خصوص سفید امضاء بودن و یا نبودن سند، دادگاه نظر به اینکه سند اقراری مستند دعوی وکیل خواهان مسبوق به سند عادی می‌باشد که قبلاً جعلیت آن توسط مراجع ذی‌صلاح محرز و حکم به ابطال آن صادر گردیده و به‌موجب ماده 765 قانون مدنی صلح مبتنی بر معامله باطل، باطل می‌باشد و با عنایت به اینکه با فرض معتبر بودن آن آثار حقوقی سند نسبت به تنظیم‌کنندگان آن وراث و قائم‌مقامان قانونی و قراردادی اعتبار داشته و نسبت به افرادی که در تنظیم آن نقشی را نداشته‌اند فاقد تأثیر بوده و تاب تعارض با ماده 22 قانون ثبت و اسناد رسمی مالکیت را ندارد و با عنایت به اینکه شعبه محترم ششم دادگاه تجدیدنظر صرفاً در خصوص دعوی خلع ید آن‌هم بین اصحاب پرونده اظهارنظر نموده است و اثر رأی نسبت به‌طرفین آن می‌باشد لذا به استناد مواد صدرالاشاره و مواد 1 و 2 و 3 قانون اصلاح بعضی از مواد ثبت و قانون دفاتر اسناد رسمی دعوی را وارد ندانسته و حکم به بطلان آن صادر و اعلام می‌دارد. رأی حضوری و ظرف مهلت 20 روز پس از ابلاغ قابل تجدیدنظر در محاکم محترم تجدیدنظر استان تهران است.

رای دادگاه تجدیدنظر درباره مرجع ابطال مزایده و سند انتقال اجرایی اداره ثبت

در خصوص تجدیدنظرخواهی آقای م.پ. به وکالت از طرف آقای ع.ع. امین‌آباد به‌طرفیت 1- آقای ک.ع. با وکالت آقای غ.س. 2- م.م. با وکالت آقای ی.ن. 3- خانم خ.الف. 4- آقای ق.ظ. نسبت به دادنامه شماره 262 مورخ 12/3/92 صادره از شعبه 126 دادگاه عمومی حقوقی تهران دایر بر صدور حکم به بطلان دعوی خواهان بدوی (تجدیدنظرخواه) به خواسته الف: ابطال اسناد رسمی و قطعی غیرمنقول انتقال اجرایی شماره 133855 مورخ 12/3/90 و 133851 مورخ 11/3/90 دفترخانه شماره . . . تهران و 140799 مورخ 4/5/90 دفترخانه شماره . . . تهران موضوع سه دانگ از شش‌دانگ پلاک ثبتی 4444/88 بخش 11 تهران. ب: تنظیم سند رسمی و انتقال سه دانگ به نسبت حصه هریک از خواندگان بنام خواهان. ج: ابطال عملیات اجرایی به شرح متن دادنامه اصدار یافته نظر به جمیع اوراق و محتویات پرونده و مستندات ابرازی طرفین و لوایح طرفین و اظهارات آنان در جلسات دادرسی در مرحله بدوی و تجدیدنظر و با توجه به اینکه انتقال سه دانگ از شش‌دانگ پلاک موضوع دعوی در مورد اول و دوم اسناد انتقالی شماره 133855 مورخ 12/3/90 و 133851 مورخ 11/3/90 دفترخانه شماره . . . تهران و سند انتقالی سوم به‌تبع دو سند مذکور به‌موجب اجرائیه صادره از واحد ثبتی وفق مقررات راجع به اسناد رسمی و لازم‌الاجرا و پس از مزایده به طریق قانونی بنام خواندگان منتقل‌شده است و ابطال چنین اسنادی مستلزم ابطال اجرائیه و یا عملیات اجرایی است و ابطال اجرائیه و عملیات اجرایی راجع به اسناد رسمی و لازم‌الاجرا به‌موجب قانون و توسط مراجع تعیین‌شده در قانون ثبت است بنابراین صرف‌نظر از استدلال دادگاه محترم صادرکننده رأی با توجه به مطالب مذکور اعتراض تجدیدنظرخواه غیر وارد تشخیص و مستنداً به ماده 358 قانون آیین دادرسی مدنی نتیجتاً دادنامه صادره تأیید و استوار می‌گردد و در خصوص ابطال عملیات اجرایی حسب ماده 229 آیین‌‌نامه اجرایی مفاد اسناد رسمی لازم‌الاجرا در صلاحیت رییس ثبت محل بوده و از صلاحیت عام محاکم دادگستری خارج است فلذا دادگاه در این قسمت حکم بطلان دعوی را به استناد ماده 358 قانون آیین دادرسی مدنی نقض و به استناد ماده فوق‌الذکر و ماده 2 قانون اخیرالذکر قرار عدم استماع دعوی خواهان صادر و اعلام می‌گردد. رأی صادره حضوری و قطعی است.
رییس شعبه 16 دادگاه تجدیدنظر استان تهران ـ مستشار دادگاه
موسوی ـ. مداح

منبع دادنامه: نمونه آرا قوه قضاییه